سادگی های مرا او زود دید
یار او بود و مرا از دور دید
دست هایش را جدا از او نکرد
رفت و با این نام ، من را بد نکرد
ضامن حال خراب من نشد
از نگاهم دور گشت و زود رفت
صبر هم می کردم او دیگر نبود
دوستَت دارم فقط یک جمله بود
راضی اما او به این جمله نشد
اینچنین من را اسیر خود نکرد ..
لیک ، من عاشق شدم
سخت اما بی غرض
از محبت پر شدم
دل به او دادم فقط
آتشی از غم زدم
تا خدا من سر زدم
یاد او کردم فقط